دانلود رمان آبی تر از آب نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: مهدیه بخشی
تعداد صفحات: 637
خلاصه رمان: صدایی مغزِ نیمه هوشیارم را برای بیدار شدن قلقلک می داد اما خستگی زیاد، این اجازه رابه پلک هایم نمی داد که از هم گشوده شوند. اما…اما…با حس گرمایی بر روی گونه ام …تمام سیگنال های وحشت و ترس به مغزم مخابره شدند و یکباره چشم هایم خود به خود گشوده شدند . و همانند یک آدم آهنی ،یکراست از حالت دراز کش به نشسته تغییر موضع دادم.
قسمتی از متن رمان آبی تر از آب
منظورم از این آپارتمان نبود..منظورم اینه که ازاین کشور رفت! …هردوی ما مات ومتحیر به دهان سمیه خیره شدیم …یک دلم دایره زنگی به دست داشت ویک دلم ماتمسرا شد…حالی میان خوشی وناخوشی…شادی وغم داشتم …ایستاده میان آب وآتش!! سمیه ادامه داد؛ همه چیز و فروخت، حتی این کارگاه رو…رفت…رفت تا بتونه با دلش رو راست باشه…تا بتونه روی دردهای دلش مرهم بذاره!تا… حداقل بتونه سنگ هاش وبا خودش ودلش وا بکنه!
دست روی شانه اش گذاشتم وبا جان کندن، پرسیدم؛ کجا رفت؟؟ با لحنی غمزده گفت: آلمان!! مادرش مدت ها بودکه براش دعوتنامه می فرستاد…اون هم توی این چند وقته تصمیمش وگرفته بود، قصد یک زندگی جدید وداشت .همراه مادرش..مادری که سالها بود که ترکش کرده بود…منظورم همون عممه که باعث شد دایی تون… نگاهش را پایین انداخت و بعد از لحظه ای پلک برهم فشرد وگفت:
راستش…باید چیزی رو به تو بگم!چیزی رو که خود امین قسمم داده که بهت نگم…اما دلم نمی یاد…نمی تونم ترمه!با نفسی که به زور از سینه خارج می شد گفتم: چی گفت؟ لبانش را بر هم فشرد وبر چشمانش نم اشک نشست. شانه اش را فشردم و گفتم: بگو…بگو چی گفت؟ آب دهانش را بلعید وگفت