دانلود رمان کمی برایم عشق دم کن نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: شهلا خودی زاده
تعداد صفحات: 1579
خلاصه رمان: مهندس نوشین مجد، دختر جوانی که توانسته خلاقیت و توانایی و شایستگی خود به عنوان یک خانمِ مهندس، به تمام همکاران و اطرافیانش ثابت کند، حالا قراره است وارد یک کمپ پر از مرد شده تا جایگزین معاون یک پروژه (پل سازی) بشود، اما سرپرست کارگاه کسی نیست جز (یاشار توانا) یک مهندس به شدت ضد زن کسیکه اجازه نزدیکی هیچ خانمی را به کارش نمیدهد، او با کارشکنیهای زیادی برای از بین بردن این پروژه روبه رو است اما …
قسمتی از متن رمان کمی برایم عشق دم کن
داشتم که زنان کل کشان به سراغم آمدند و مرا تا چادر مخصوص مراسم همراهی کردند… یک چادر بزرگ که معلوم بود متعلق به همین دورهمی ها و مجالسشان بود . بین چادر پرده ای نازک از حریر کشیده شده بود تا مجلس خانم ها از آقایان جدا شود … نگاهم به در ورودی چادر بود . وقتی عروس نوجووان آن شب وارد چادرشد نمی دانستم چه بگویم. دختر بچه ای نهایتا چهارده پانزده ساله عروس آن شب بود؟
آرایش به نسبت غلیظ تری از من کرده بود اما با این حال نمی شد سن کمش را هیچ جوره پنهان کرد. دست خودم نبود نمی توانستم لحظه ای از او چشم بردارم اما کاری هم از من ساخته نبود. دختران در چنین قبیله هایی از سن کم ازدواج می کردند و باردار می شدند. با دیدن داماد بی اختیار قلبم فرو ریخت. جوانی که هم از لحاظ جثه و هم سن، بی شک دو برابر عروس بی نوا بود. مرد درست مثل یاشار لباس سنتی به تن داشت و دو برابر قد او قد داشت. با هم وارد شدند.
بی آن که به مجلس خانم ها نگاهی بیندارندبه سمت مردانه رفتند. باورم نمی شد . هنوز هم حسی عجیب داشتم. در میان جشن و پایکوبی زنان و مردان، محرم یاشار شده بودم. نمی توانستم نگاه شوکه و حیرت زده ی جناب توانا را ازخاطر ببرم. وقتی محرمیت خوانده شد و پرده مابین مان کنار رفت نگاه یاشار چنان قفل من شد که فکر کردم روح دیده است. مات و مبهوت نگاهم می کرد که مراسم اصلی بیرون از چادر برای مردان شروع شد. عجیب بود نگاه نمی گرفت و اگر یکی از جوان ها کنار گوشش چیزی نمی گفت ارتباط چشمی مان قطع نمی شد.