دانلود رمان کراش نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، رئال، پلیسی
نویسنده رمان: فاطمه اشکو
تعداد صفحات: 1165
خلاصه رمان: داستان در مورد زنی به نام نیکی که ازدواج میکنه اما بعد از سالها دوری بالاخره به عشق اساطیریش میرسه اما به شرطهها و شروطهها! اون وقتی به عشق قدیمی اش برمیگرده ک آراز از زندگی شکستخوردهش برگشته و سعی داره از نو خودشو بسازه. آراز برای مراقبت از نیکی و دخترش، اونا رو پیش خودش میاره تا از شر باندهای قاچاق هرمیای که سعی دارن اونهارو پیدا کنن و به یه بستهی بزرگی که زیر سایهی اون دو پیدا میشه، دست پیدا کنن، در امان بزاره اما نمیدونه که دلش باخته میشه و…
قسمتی از متن رمان کراش
به درک که در دایره ی دید آراز نیست، اگر میداند این همان مردک عوضیست چرا به آنجا کشاندتش؟ پس بکشد و دور از دایره ی دیدش وقت بگذارند. به قسمتی که همه مشغول خندیدن هستند، میرود و سعی می کند میانشان گم شود. از آن مردک هیز دور باشد، بسش است. همانطور که خودش ر ا از میان آن جمعیت عبور می دهد، ماسکش به لبه ی لباس یکی از زن ها گیر می کند و کنار می رود. بی خبر از آنکه وحید از پشت سر کنترلش می کند و فوری او را به سمت خود برمیگرداند.
می بیند که لیدی کسی نیست جز نیکی ای که آن روز طعمه ی نصف و نیمه اش شد… با چشمان درشت شده اش، وسط صداهای بلندی که پخش می شود، می پرسد: تو؟ برای اویی که همدم و رفیقش توی خانه مادرش بود، سخت بود که حالا با این قهر اجباری کنار بیاید. دقیقا پانزده روز تمام آزاده با او حرف نزد. در حدی که لباس هایش را میشست و غذا را برایش آماده می کرد. نه سلام می کرد و نه جواب سلام می داد.
تنبیه می کرد و نمی دانست این تنبیه چقدر برای نیکی گران به شمار می رود. آخرین امتحانش را داد و به خانه برگشت. به اندازه ی تمام این پانزده روزی که صد برابر بیشتر برایش گذشت، خسته بود. او فقط پانزده روز وقت نگذرانده، او روز ها بی حرفی با مادرش کشیده بود… او ساعت ها بی هم صحبتی با تنها همدم زندگی اش تلف کرده بود… او دقیقه های زیادی را در اتاقش گریه کرده و حتی دلش نخواسته بود به آراز زنگ بزند. انگار ته دلش می دانست همه ی این ها زیر سر آراز است و تهش به او برمیگردد.