دانلود رمان ناخدا نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه
نویسنده رمان: سحر نصیری
تعداد صفحات: 2221
خلاصه رمان: تک دختر خونه بود و با تموم اون ارث و میراث هميشه ده قدم از همه عقب بود! چون یه لقب روش بود… مردار! از بچگی زیر هجوم درد و تحقیر بزرگ شد تا جایی که سرنوشت کاری کرد تا بتونه روی پاهاش بایسته و برای اولین بار خودش رو به پدر مستبدش ثابت کنه! پا توی راهی گذاشت که با اون آشنا شد. ناخدا جلال! مردی آروم و جنوبی که کل اهالی بازار ماهیگیرها روی اسمش قسم میخوردن!….
قسمتی از متن رمان ناخدا
به محض قطع شدن تماس اشک هایم مانند زندانیانی به اسارت رفته راه خودشان را پیدا کردند و به چشم هایم هجوم آوردند. اشک ها… این قطرات جاندار سخنگو تنها کسانی بودند که هم را فریاد می زدند. من فرزند ناخواسته ی کائنات بودم و از اول هم وجودم چیزی جز ننگ نبود. کاش خدا به جای مجازات کردن هجوم بی وقفه و بی رحم این درد را متوقف میکرد تا من قبل از فرا رسیدن مرگم به جای این جنگ همیشگی ذره ای طعم آرامش را به قلبم میچشاندم
تنها که باشی گاهی قلب و مغزت دست به دست هم می دهند و برایت شروع به خاطره سازی می کنند. خاطره ی روزهای خوبی که هیچ وقت وجود نداشت و تو در حسرت تک تکشان سوختی از جایم که بلند شدم چشمم به بسته ی قرصی که دیوید دستم داده بود افتاد لبخند بیجانی روی لبهایم نقش
بست. نیاز داشتم در توهمی تو خالی غرق شوم تا این حجم از بی ارزشی و غم ناشناخته از یادم برود. قرص کاغذی را از توی پاکت بیرون کشیدم و روی زبانم گذاشتم تا به خوبی جذب شود.
قبلاً بین چندین نفر از دوستان دانشگاه مصرف کرده بودم و میدانستم قرار است به دنیایی فرای واقعیت سفر کنم اثر هنوز از سرم نبریده بود و نیاز به هوای سرد و تازه داشتم خواستم از هتل بیرون بزنم که یادم افتاد دیوید ماشینم را با خودش برده است. گوشی را از روی میز برداشتم و از پذیرش درخواست ماشین کردم به طرز عجیبی سر حال شده بودم و مغزم مرا به تکاپو وامی داشت.