دانلود رمان حواست نیست نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه-طنز-کلکلی-اجتماعی
نویسنده رمان: Gopel
تعداد صفحات:
خلاصه رمان: سر دو راهی عشق و نفرت.. در جستجوی چشمانی عاشق و بارانی درمانده تر از گذشته.. تنها گذر نامه ی جاده ای به اسم انتقام را در دستانم گذاردند.. بر خلاف مسیر عاشقی ظاهرش زیبا بود .. خوش میدرخشید در آن قیامت سرای انتقام جویان.. هر چه جلوتر میرفتم اشک و آه را پشت چشمان به خون نشسته از انتقامم پنهان میکردم..
قلبم ندای”بی پروایش را با نفرت میخواند”.. و عقلم”فریاد حواست نیست هایش..را برایم نوار میکرد.. گذشت, تا زمانی که تنها فریاد عقلم را می شنیدم.. درست مقابل پرتگاه خونین و سرخی همچو برزخ در حالی که صدای رعب انگیز لاشخورهایی که بالای تپه به انتظار سقوطم بودند بدنم را به لرزه می انداخت,.. و تنها همین را میگفت: “در فکر انتقام بودی ولی حواست نبود سر دور برگردان داشت صدایت میکرد”
قسمتی از متن رمان حواست نیست
رفتم طرف پله ها دیگه باید کم کم آماده می شده رفتم تو حموم عاشق حموم بودم وقتی اومدم بیرون ساعت ۷/۳۰ بود . موهامو خشک کردم و صاف شلاقی کردم به مانتو کرمی با شال و کیف کرمی در اوردم که بپوشم وقتی کامل آماده شدم ساعت ۱۸ بود از پله ها رفتم پایین هنوز بابا نیومده بود سوئیچ رو به زور از نیما گرفته تو راه رستوران بودم رسیده دم رستوران پورشه اش پارک بود . نگاه به ساعت کردم ساعت ۸:۳۰ بود کلی فحش بهم داده وارد رستوران که شدم داشت با تلفن حرف می زد.از دور که بهش نگاه می کردی تابلو بود که مغروره و همین طور از کاراش و رفتارش با دوستاش ولی تا من رو می دید دیگه از اون غروره خبری نبود رفتم سر میزی که نشسته بودم رو صندلی و نگاش کردم
تلفنش رو کم کرد و گفت ببخشید ساعت من خرابه یا مال شما ؟ مال تو میشه سریع کارتون رو بگید من کار دارم خندید و گفت : اوکی من اراد ۲۷ سالمه الان دکتر عمومی هستم و تا ۲ سال دیگه فوق تخصص کلیه می گیرم خب اینا به من چه سیر کن دارم می گم دیگه با من ازدواج می کنی ؟ تا گفت با من ازدواج می کنی چشام ۴ تا شد چی گفتم با من ازدواج می کنی ؟ حالت خوبه باره چی داری میگی تو حالت خوب نیست تو از من بدتری درست صحبت کن هنوز انقدر درک نداری که این جوری خواستگاری نمی کنن هرچند من جوابم منفیه حلی با تو میام خواستگاری خونتون تو حالت خوب نیست
صندلی زدم عقب و راه افتادم سمت در خروجی اومد طرفم و گفت کجا ؟ خونه آقای شجاع در باز کردم و رفتم سمت ماشین و گازش و گرفتم و در رفتم انقدر ناراحت بودم که حد نداشت پسره بی شعور تا رسیدن به خونه کلی بهش فحش داده رسیدم خونه در ماشین رو باز کردم و رفتم پایین درو محکم کوبیدم تا رسیدم تو خونه نیما گفت چه عجب تو زود اومدی کلید رو پرت کردم رو میل کنارش که گفت با دوست پسرت دعوا کردی اینقدر وحشی شدی ؟ نیما حوصله ندارم سر به سرم نزار رفته از پله ها بالا و رفتم تو اتاقم درو محکم بستم و خودمو انداختم رو تخت پسره بی شعور تو چجوری روت شد هم چین چیزی به من بگی همین طور با خودم حرف می زدم و فحش بهش می دادم صدای زنگ موبایلم بلند شد…
