دانلود رمان بچه های یونی تهران نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: طنز_خشن
نویسنده رمان: ندا_غ
تعداد صفحات: 227
خلاصه رمان: داستان طنز زندگی چند تا دانشجوی دختر ک دانشگاهو میترکونن و شادی رو تک تک سلولای بدنتون بیدار میکنن…عاشق شدنشون …
قسمتی از متن رمان بچه های یونی تهران
از عصبانیت ملتهب شده بود و رگ گردنش متورم. با صدای خورد شدن شیشه همه ب سمت صدا برگشتیم.لیوان تو دست بهراد خورد شده بود و قطه های خون داشت میچکید روی زمین و لباسش ملیسا جیغ زد و گفت : وای خاک ب سرم بهراد چرا انقد محکم گرفتیش همه متفرق شدن و رفتن ی چی بیارن دس بهرادو باند پی چی کنن . بارید هول باشد و گفت : من میرم بتادین بیارم . و دوید سمت ویلا بهراد همچنان دستشو فشار میداد و خورده شیشه ها تو دستش فرو میرفتن .
فقط ملیسا اونجا بود بهش گفتم : برو پارچه بیار مليسا بقیه داخلن الان میارن جیغ زدم : گفتم برو گمشو بلند شد و با خشم رفت داخل . زور زدم دست بهرادو باز کنم اما بیشتر فشار میداد و شدت خون بیشتر میشد.با اشکای ریزون گفتم : نکن تو رو خدا بهراد نکن … اصلا بهم نگا نمیکرد با هق هق گفتم جون ندا دستتو باز کن . دستش شل شد و منم سریع باز کردم . همون موقع بچه بدو بدو اومدن منم با اشکایی ک رو دستش میچکید و با خون دستش ، آوردم مخلوط مانتومو ستشو پاک کردم . ی پارچه دادن ک دستشو تمیز کردم و بتادینی ک باربد آورد رو دستش مالیدم .
انگشتاشو رو فشار میداد ک سعید گفت : پس تو حواست کجاس پسر ؟! بهراد لیوانه ظریف بود منم بیش از حد فشارش دادم . لبمو گزیدم و دور دستش باند پیچیدم . خندید و گفت : چتونه رنگتون پریده ؟ من سالمم هدیه جون د سرمون کردی باربد_پ حواست کجاس ؟ نمیگی تو چیزیت بشه من چ کار کنم بهراد بی اینکه نگاش کنه گفت : خوبم و از جاش بلند شد ک علیرضا گفت : بریم داخل ؟ باربد گیتارمو برداشت و گفت : بریم اونا جلو راه افتادن و بعدشونم بهراد و آخر از همه با فاصله زیاد من . ب خاطر حرف غزاله اونطور عصبی شد.وای بهراد من چرا انقد عاشق توعه روانیم ؟ اصلا شاید من روانیم ! آره روانیه بهرادم .