دانلود رمان همین که کنارت نفس میکشم نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی
نویسنده رمان: رها امیری
تعداد صفحات: 145
خلاصه رمان: فرمان را چرخاندم و بوق زدم چند لحظه بعد مرد کت شلواری در را باز میکرد میدانستم مرا می شناسد سرش را به علامت احترام تکان داد ماشین را از روی سنگ فرش ها به سمت پارکینگ سرباز هدایت کردم. بی ام دابلیو مشکی رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد اصلا احساس خوبی با این ادم نداشتم.
قسمتی از متن رمان همین که کنارت نفس میکشم
نگاهم بی اختیار رود یقه لباسش کشیده شد.می خواستم مارک لباسش را بدانم مطمئن بودم بهترین مارک را میپوشد . یک قدم از او فاصله گرفتم ودوباره نگاهش کردم چشمانش از سیاهی برق میزد. اسم مارک لباسات چیه؟ دست هایم را داخل سینه ام جمع کردم “الفا”..چرا باید از این مارک بپوشی میدونم کمتر از”جاستین”یا “جوسی” تنت نمی کنی؟ من یه خریدارم این به خودم مربوطه! نمی خوایی راهنمایم کنی؟
راه افتادم وبه طرف ویترین لباس های مردانه رفتم.دقیقا پشت سرم بود این نزدیکی معذبم می کرد به کت شلوار سورمه ای اشاره کرد این کاره خودته؟ اره. صدای مهیب شکستن شیشه باعث شد تکان شدیدی بخورم.با بهت به شیشه های فرو ریخته ویترین ها نگاه کردم. این دومین بار بود. صدای جیغ مشتری ها با صدای خورد شدن شیشه ها قاطی شده بود. هیچ جور نمی توانستم ثابت کنم
یک دعوای خیابانی از پیش طراحی شده برای جمع کردن من است.می خواستم به همان سمت بروم که بازویم کشیده شد. برگشتم.هاکان بازویم را گرفته بود خواستم تغلا کنم که بازویم را بیشتر فشرد وبا اخم نارضایتی اش را اعلام کرد. بعد از شکستن شیشه ها و پیدا شدن سرو کله پلیس هرکدام جایی متواری شدند…حوریه از ترس گریه اش گرفته بود محکم بغلم کرده بود میلرزید …..دو ساعت تمام طول کشید تا اوضاع ارام شود. مجبور شدم مغازه را ببندم حوریه را همراه مهسا و فردین به خانه فرستادم تمام مدت با پلیس حرف می زدم و کارگرها سالن را تمیز می کردن.