دانلود رمان هومورو نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، درام، مافیایی، اجتماعی، هیجانی
نویسنده رمان: شقایق خدایی
تعداد صفحات: 494
خلاصه رمان: يكي از بانفوذترين مافیا کیاراد زند که همه تو فکر پایین کشیدنش هستند. هوشنگ تصمیم میگیره برادر زاده خودش رو به خونه اون بفرسته تا به وسیلهی اون بتونه کیاراد رو زمین بزنه. دختر داستان بیخبر از همه جا به خیال این که کیاراد دکتر هست در خونه زند مشغول به کار میشه. ساده و شیرین بودن دختر زند رو تحت تاثیر قرار میده و مجذوب اون دختر میشه اما بالاخره پرده از راز برداشته میشه و حالا دختر میفهمه که کیاراد خلافکاره و زند فکر میکنه تمام این مدت دختر بازیش داده
قسمتی از متن رمان هومورو
اعتماده که خونش رو بده دستش منم میگم کی بهتر از آشنا؟
به توک یا … پیرزن پرخشم حرف او را قطع کرد.چی میگی؟ امانته . پسرمه بفرستم خونه ی مرد غریبه؟ هوشنگ کف دستهایش را روی زانو گذاشت. به سمت او خم شد. من آن قدر بی غیرت به چشم می آم؟ این بار بیشتر توضیح داد و بر قسمت امنیت خانه و معتمد بودن مرد تأکید بیشتری کرد. پیرزن سر تکان داد. اگه حشمت،بفهمه حسابت با کرام
الکاتبینه هوشنگ کلافه دست روی بینی و دهانش کشید هنوز به نتیجه دلخواه نرسیده بود. مادر من همش چند ماهه طرف قراره اسفندماه بره خارج تو این چند ماه هم آشنا یه توک پا میره و می آد حشمت که سفره و حذره. اصلاً نیاز نیست حشمت چیزی از این قضیه بفهمه تو که به هیچیت نیست چرا پنهون کاری میکنی؟ مادر من بنا به پنهون کاری بود که به شما هم نمی گفتم سکوت شد. آشنا حیران و سردرگم نگاهش بین آن دو در حرکت بود. دلش این کار و تجربه جدید را میخواست.
اما انجام این کار بی اجازه و اطلاع حشمت او را دچار تردید کرده بود. بیبی عصایش را زمین کوبید تا تأثیر حرفش را بیشتر کند. بعد حشمت بفهمه به آتیشمون بکشه؟ دخترش رو بفرستیم نمیگه چرا و کجا فرستادید؟ زبونم لال طوریش بشه رو سیاهیش میمونه واسه من هوشنگ سرش را پایین انداخت با انگشت شست چانه اش را خاراند. با صدای آرام تر جواب داد: شما نگی من نگم از کجا بفهمه؟ پیرزن نگاهش را از او گرفت و بی هدف چشم در حیاط چرخاند. خوش ندارم پسرام به وختی گل همو جر بدن.