دانلود رمان نیاز یک حامی نسخه کامل پی دی اف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان: عاشقانه، اجتماعی، روانشناسی
نویسنده رمان: نیلوفر پور حسین
تعداد صفحات: 1413
خلاصه رمان: دکتر حامی برزین، فرزند ارشد اشکان برزین! دل در گرو عشق دختر عمهاش، نیاز، دارد که از کودکی با آنها زندگی میکند. نیاز بارها، حامی را در جریان حسی که به او دارد، قرار میدهد؛ اما حامی به دلایلی هرگز حرف قلبش را بازگو نکرده. سرانجام با وقوع اتفاقاتی، نیاز و حامی، هر دو به عشق یکدیگر اعتراف میکنند؛ منتها درست روز پرو لباس عروسی، نیاز طی یک حادثه، به لوب فرونتال مغزش آسیب میرسد و بر میگردد به دوران کودکیاش؛ این بین ماجراها و مشکلاتی پیش میآید که صبر حامی و عشق نیاز را محک میزند و ما هم مسیر میشویم با حس ناب عاشقانه های نیاز یک حامی
قسمتی از متن رمان نیاز یک حامی
سختی یک ربع توی شبانه روز، اون هم اگر جغد میبودیم و دیر وقت میخوابیدیم، میتونستیم ببینیمش! نیاز اصلا سر همین لجبازیش با نیکان دوست شده بود! میخواست با این کارش حامی رو وادار به اعتراف کنه! داداش منم از لجبازی متنفره! یعنی همین یه موضوع میتونه داداشمو از این رو به اون رو کنه. ولی اون روز خواستگاری، همهمون فهمیدیم که نیاز باخت! چون داداشم شب قبلش یک یادداشت برای نیاز
گذاشت که توش نوشته بود…برات آرزوی خوشبختی میکنم آتیش پاره و گفته بود که برای کار تحقیقاتی داره میره همدان! نیاز اون روز با صورت باد کرده و چشمایی که از شدت گریه باز نمیشد، اومد از اتاقش بیرون. هر چی آشغال و لباس چرت و پرتی که حتا به سلیقه اش نزدیک هم نبود برداشت و موقع برگشت، نمیدونم چی شد که یک کاره گفت !بریم پل طبیعت! دم غروب بود و هوا به شدت ابری و گرفته
ساحل به آتریسا نگاه کرد و لبخند بدجنسی زد. آتریسا لبخندش را با یک چشمک جواب داد و ساحل ادامه داد منم که دیدم حالش داغونه، با اینکه خیلی دیر شده بود! مخالفتی نکردم. آقا ما از طرف طالقانی رفتیم روی پل، دیگه نیاز رو ندیدم! فقط حس کردم بدو بدو رفت روی نقطه ای از پل، روی طبقه ی دوم از پله ها بالا رفت و بدون توجه به مردمی که تردد میکردن، دستاشو باز کرد و رو به اتوبان چشماشو بست. من هم که پیش خودم هزار جور فکر کرده بودم که
دکتر حامی برزین، فرزند ارشد اشکان برزین! دل در گرو عشق دختر عمهاش، نیاز، دارد که از کودکی با آنها زندگی میکند. نیاز بارها، حامی را در جریان حسی که به او دارد، قرار میدهد؛ اما حامی به دلایلی هرگز حرف قلبش را بازگو نکرده. سرانجام با وقوع اتفاقاتی، نیاز و حامی، هر دو به عشق یکدیگر اعتراف میکنند؛ منتها درست روز پرو لباس عروسی، نیاز طی یک حادثه، به لوب فرونتال مغزش آسیب میرسد و بر میگردد به دوران کودکیاش؛ این بین ماجراها و مشکلاتی پیش میآید که صبر حامی و عشق نیاز را محک میزند و ما هم مسیر میشویم با حس ناب عاشقانه های نیاز یک حامی